نگاهی دیگر
:: چهارشنبه 88/2/23
:: 11:54 صبح
خیام (4)
لطفأ از خیام 1 شروع کنید.
"از مستی اش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند" در تفسیر صوفیانه می یا شراب یعنی آگاهی،مستی یعنی سرخوشی و شادمانی از درک حقیقت. ·ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم = ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما (حافظ) ·کدای میکده ام لیک وقت مستی بین = که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم (حافظ) شراب الست همان باده عشق است که در ضیافت حضور ازلی و شهود جمال مطلق با وجد و مستی شرف حضور که در عالم وحدت جانهای آدمیان را خطاب قرار دادکه ... (سوره اعراف آیه 17) از آنجا که هر شاعری برای بیان معانی از استعاره و راز و رمز استفاده میکند تا به مقصود ره یابد(از آن هر چه اندر خورد با خرد= دگر بر ره رمز و معنی برد)(فردوسی) آیا واقعا منظور خیام شراب فیزیکی بوده؟ و یا بدون توجه و ملاحظه از قضاوت دیگران در عوالم خود با استفاده از کلمات می ، مستی ، شراب ، ساغر و ساقی فلسفه جهانبینی خود را تکامل میبخشیده؟ اگر شراب خوار بوده چرا سعی نمی کرده در خفا و در پرده باشد( با توجه به مقام و موقعیت وی و در حکومت اسلامی که شراب حرام و شراب خوار را حد جاری میکردند و از طرفی دشمنان و حاسدان مترصد فرصت جهت ضربه زدن بوی بودند) ولی درهیچ کجا نیامده که ایشان از سوی هیچ قاضی شرعی محکوم شده باشد.فقط ادعای خود خیام و در رباعیاتش است. ·گویند که باده خوار را دینی نیست = من باده خورم که باده خود دین من است & می خوردن و شاد بودن آئین من است = فارغ بودن ز کفر و دین دین من است شاید از نظر بعضی ها در مورد خیام شبهه ای متصور شود ولی در مورد حافظ که بوضوح جام می را مذهب خود میداندچه توان گفت؟ ·من نخواهم کرد ترک لعل و یار و جام می = زاهدان معذور داریدم که اینم مذهبست (حافظ) بنابراین: (هر کس بطریقی سخن از حمد تو گوید = بلبل به غزل خوانی و مطرب به ترانه) و بقول شیخ محمود شبستری: ·یکی از زلف و خال و خط بیان کرد / شراب و شمع و شاهد را عیان کرد= سخن ها چون به وفق منزل افتاد / در افهام خلایق مشکل افتاد ·می خوردن من نه از برای طربست = نز بهر نشاط و ترک دین و ادبست (خیام) سه داستان : در مورد خیام داستان بسیار است ولی سه داستان مشهور وجود دارد: 1- انابه = (بادی میوزد و ابریق شراب خیام واژگون میگردد،خیام رباعی کفر آمیزی سروده و سیاه روی میشود، سپس توبه میکند و بحالت اول بر میگردد). 2- ای رفته و باز آمده بل هم گشته = (سنگ و خشتی برپشت چارپا بوده ،باید وارد مدرسه ای میشده،چارپا که قبلا درهمین مدرسه استاد بوده از وارد شدن امتناع میکرده خیام در گوش حیوان چیزی میگوید و حیوان داخل میشود <نظریه تناسخ>). 3- سه یار دبستانی = (اینکه حسن صباح و خواجه نظام الملک و خیام در کودکی در یک مدرسه درس میخواندند و با هم قراری میگذارند که در بزرگی هم یار هکدیگر باشند) البته در استناد این داستانها توافقی نیست.میربابایی:ادامه مطلب را در خیام 5 مطالعه بفرمائید.
خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
Atom
1:45 صبح
جمعه 103/9/2
:: کل بازدیدها ::
322458
:: بازدید امروز ::
7
:: بازدید دیروز ::
50