نگاهی دیگر
:: جمعه 88/3/8
:: 10:5 صبح
پروانه و پیله
The Butterfly & The Cocoon
پیش گفتار:
گاهی یک حکایت یا جمله ای کوتاه به اندازه صدها صفحه نوشته به ما پیام میدهد.گاهی پرسش های فلسفی ما که با بحث های طولانی و یا با مطالعه کتابهای حجیم هم جوابی ندارد،در یک داستان کودکان بما پاسخ داده میشود.یادداشت حاضر که به همت سر کار خانم پرستو ابراهیمی در سال 1330 ترجمه شده با بیانی ساده احساس ما را برمی انگیزد.امید آنکه مورد پسند واقع گردد. «میربابایی»
پروانه و پیله:
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.شخصی نشست و ساعت ها تقلای پروانه ای برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد.
آنگاه تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمیتواند به تلاش ادامه دهد.آن شخص مصمّم شد به پروانه کمک کند و با برش قیجی سوراخ پیله را گشاد کرد .
پروانه براحتی از پیله خارج شد،امّا جثه اش ضعیف و بال هایش چروکیده بودند.آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد.او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و از جثه او محافظت کند. امّا چنین نشد!
در واقع پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست با بال هایش پرواز کند.
آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود،تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.
گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم.اگر خداوند مقررمیکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم،فلج می شدیم،به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.
من نیرو خواستم و خداوند مشکلاتی سر راهم قرار داد،تا قوی شوم.من دانش خواستم و خداوند مسائلی برای حل کردن بمن داد.
من سعادت و ترقی خواستم و خداوند بمن قدرت تفکر و زور بازو داد تا کار کنم. من شهامت خواستم و خداوند موانعی سر راهم قرار داد،تا آنها را از میان بر دارم.من انگیزه خواستم و خداوند کسانی را بمن نشان داد که نیاز مند کمک بودند.من محبت خواستم و خداوند بمن فرصت داد تا به دیگران محبت کنم.(من به آنچه خواستم نرسیدم...امّا آنچه نیاز داشتم، به من داده شد).نترس،با مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی بر آنها غلبه کنی.
خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
Atom
8:38 عصر
پنج شنبه 103/9/1
:: کل بازدیدها ::
322410
:: بازدید امروز ::
9
:: بازدید دیروز ::
14